عادی شدن رفتار نه عادی شدن ذهن

ساخت وبلاگ
عادی شدن رفتار نه عادی شدن ذهن

تصور کنید که همین متنی را که اکنون میخوانید، با این که کاملا واقعی به نظرتان است، بگویید که این توهم شماست.
برخی از افراد دچار اسکیزوفرنی باهوش بدین شکل میتوانند سازگازی اجتماعی شان را به دست آورند مثل جان نش. توهمات او از بین نرفت اما با کمک هوش و تلاش و کمک همسرش به قوانینی دست یافت تا برخی از چیزهایی که مغزش آن ها را کاملا واقعی درک میکرد، آن را تخیلی در نظر بگیرد گرچه کاملا واقعی حس میکرد. نتیجتا نمیتوان گفت او واقعا غیراسکیزوفرن شده بود چون توهماتش را از دست نداده بود بلکه توانسته بود توهماتش را تشخیص دهد.
مشابه این روش است که برخی از افراد دچار اوتیسم از نظر اجتماعی سازگار میشوند و عملکرد اجتماعی شان بهبود می یابد. آنها به قوانینی دست پیدا میکنند که با مرور و پردازش آن قوانین، رفتار مقبول اجتماعی در موقعیت های مختلف را میفهمند اما نمیتوان گفت که دیگر اوتیسم ندارند چون به طور خودانگیخته و خود به خودی و غیرتلاش مند، بیشتر خوب و بدهای اجتماعی را مانند افراد عادی درک نمیکنند و مجبورند که به قوانین آموخته شان رجوع کنند. مثلا من میخوام انتقاد کنم این قانون را در ذهنم می آوردم که گفتاردرمانگری به من گفته بود که برای انتقاد، انتقادت را اول سؤالی کن تا طرف مقابل ناراحت نشود اما خودم اصلا نمیتوانم ناراحت شدنش را قبل از انتقاد صریحم حس کنم و درکش کنم پس بی معنی است که گفته شود که چون با این قانون ادای افراد عادی را درمی آورم، پس واقعا در این مورد عادی هستم.
به خاطر این مسئله با عبارت خروج از طیف مخالفم زیرا عادی شدن با ادای عادی ها را درآوردن متفاوت است.
ضمنا حتی این قوانین آموخته شده برای ادای افراد عادی را درآوردن، خیلی اوقات فراموش میشود زیرا این امور برخلاف دیگران برایمان ماهیتی تلاشمند و غیربدیهی دارند. مثلا به من گفته شده بود که در جواب «سلام برسون» چنین جوابی بدهم: «بزرگی تون رو میرسونه» اما چنین چیزی را در لحظه به یاد نمی آورم و هنوز جواب «چشم» میدهم.

+ نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۵/۰۶ساعت توسط رضا |

حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید

برچسب : عادی,شدن,رفتار,عادی,شدن,ذهن, نویسنده : aspergerya بازدید : 142 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:08