تفکر پایین به بالا و دستورات کلامی

ساخت وبلاگ
تفکر Bottom-Up (از پایین به بالا) و از جزء به کل به جای تفکر کلی نگر و بافت محور (Contextual) باعث میشود که بسیاری از دستورات کلامی را تحت اللفظی و بدون برداشت اضافه متوجه شوم.

- در محل کار از من خواسته شد تا قاشق بیاورم که بعد به من گفته شد چرا فقط یک قاشق آوردم وقتی قراره قهوه هم بزنیم و چند نفر هستیم. من فقط دستور را بدون توجه به چیستی، چرایی و موقعیت اجرا کردم.

- در مهمانی در خانه ی خاله ام از من خواسته شد تا از آنها عکس بگیرم. من با گوشی یک عکس از آنها گرفتم. بعد گوشی را تحویل دادم که گفته شد کلا عکس بنداز چند تا از ما. بعدا خاله ام این رفتارم به همراه ضدیتم با عرفان را به تفکر عینی ام نسبت داد.

- مادرم چند سال پیش از من آب خواست و من لیوان آب گرم از شیر برایش بردم و بعد اعتراض کرد که چرا آب سرد نیاوردم. من توجه به این نکردم که چرا آب میخواهد که حرارت آن برایش مهم است؛ فقط دستور کلامی اش را اجرا کردم.

اکنون ظاهر طبیعی دارم و ارتباط خوبی برقرار میکنم* ولی در مسائل مربوط به تفکر**، هیجان، ایجاد تغییر در زندگی، شرایط، اتاق و زمان قرارها، انتقال توجه، انتقال تکلیف از کاری به کار دیگر، ترجیحات ارتباطی*** و سازماندهی و فکر کردن به چند چیز****، کاملا نشانه های اتیستیکم را نشان میدهم.

* پس از گذشت حدود 26 سال تجربه، چند سال دریافت توانبخشی و تمرین و پول قرض گرفتن برای آنها، دارو درمانی و رواندرمانی

** مثلا نوع یادگیری ام (به خاطر پردازش فکری Bottom-Up من در خواندن متون علمی خیلی کند عمل می‌کنم و این گونه نیست که ابتدا از انسان به دستگاه و اندام و سلول و مولکول‌های زیستی بروم. وقتی بخوانم که هسته‌ی زمین دارای نیکل است، روند یادگیری‌ام برای مدتی متوقف می‌شود و ناراحت می‌شوم که چرا به جای این‌که ابتدا بگویند که چگونه به هسته‌ی زمین دست یافتند، چنین چیزی می‌گویند)، نوع برخوردم با دستورات کلامی (تحت اللفظی) و نوع تفکرم درمورد امور اجتماعی (باید امور اجتماعی را با قوانین و منطق بفهمم و استثنائات و تبصره در آنها مرا گیج میکند؛ مثلا گیج میشوم که هم میگویند دعوا نکن هم میگویند از حق خودت دفاع کن یا هم میگویند میتوان با دوست شوخی کرد هم وقتی که بر سر همکلاسی سابقم که زدم و مرا مفرد خطاب میکرد، ناراحت شد)، نوع برخوردم با تبصره های دستورالعملها (نمی‌توانم دفترچه‌ی کنکور بخوانم زیرا با دیدن تبصره و استثنا، کلافه می‌شوم و دیگر مغزم درست نمی‌فهمد و سایرین برایم آن را پر می‌کنند)

*** مستقل از توان ارتباطی ام، علاقه ی ارتباطی ام خیلی انتخابی است و جز موارد بسیار معدودی، دوست دارم صرفا به منظور علایقم مثل صحبت کردن و شنیدن درمورد علوم شناختی، اوتیسم و علوم اعصاب تعامل کنم. بدین خاطر است که به مهمانی اقوام که گاهی میروم، فقط به منظور خوردن غذاهایی چون کباب و نخوردن املت در خانه میروم ولی پس از یک ساعت در آنجا کلافه میشوم و سودوکو حل میکنم یا به اتاقی میروم و در آنجا موسیقی گوش میکنم. به یک دوست اینترنتی دائم مطالب کانالم را فوروارد میکردم که بعدا گفت علاقه به این مباحث ندارم که بلاکش کردم. به عده ای درمورد تبیین عصب شناختی ام درمورد ضعف انعطاف شناختی در اوتیسم بر اساس شبکه های عصبی فرستادم که یکی گفت چرا فرستادی که پاسخ دادم «دوست داشتم»؛ سپس او گفت «من دوست ندارم» که خیلی عصبانی شدم.

**** برایم شبیه شکنجه شدن است که هم به انجام امور اداری فکر کنم و هم به خواندن زبان. به روانپزشکم گفتم که نمیتوانم برای اپلای به چند دانشگاه فکر کنم و مدل ذهنی ام طوری است که فقط به یک دانشگاه میتوانم فکر کنم که او راهکار هر هفته فقط به یک دانشگاه فکر کردن را پیشنهاد داد. دیروز دچار حمله ی اضطرابی شدید، حالت تهوع و تنگی به خاطر این امور شدم. باید هم به مسائل کاری فکر کنم هم به کنکور و دانشگاه و هم شهریه ی آن ولی مغزم برای فکر به چند چیز ساخته نشده است...

نوشته شده توسط رضا در ۱۳۹۷/۰۲/۱۲ |

حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aspergerya بازدید : 156 تاريخ : شنبه 15 ارديبهشت 1397 ساعت: 18:35