دردسرهای کاربردشناسی منطقی

ساخت وبلاگ
یاد خاطرات بدی افتادم
ناراحتم
کاربردشناسی زبانی من عمیقا منطقی است و به تازگی کمی اجتماعی شده و هر چقدر هم شوخی ها و کنایاتی را بفهمم، در بحث جدی کاملا کاربردشناسی منطقی دارم و نمیتوانم به راحتی به کاربردشناسی اجتماعی شیفت دهم

- در سال 1394 به سفر کیش همراه با خانواده رفتیم. هنگامی که اتاق سابقا اسکان کرده در هتل را تحویل دادیم، ساعات زیادی را در سالن هتل نشستیم تا به فرودگاه برویم. در همان ساعات، مسئول بارگیری آن جا پرسید که آیا میخواهید بارهای تان را تحویل بگیرید. در آن هنگام، چون من نه می توانستم "نه" بگویم و نه می توانستم "آری" بگویم چون این ها به پدرم مربوط بودند چرا که در عبارت پرسشی آن فرد گفته شد "بارهای تان" یعنی فرض این پرسش آری/خیری این بود که کسی مالک بارهاست در حالی که من مالک شان نبودم. هم چنین نمی توانستم بگویم نمی دانم چون مسخره است که کسی خواسته ی خودش را نداند. نتیجتا گفتم "چه میدونم آقا از بابام بپرس" که بعد بابا گفت "شرمندم میکنی با این برخوردهات با مردم" — این پرسش برایم شبیه این بود که از من پرسیده شود که "روزی چند بار همسرت را کتک می زنی؟" که این پرسش ذاتا مسخره است چرا که همسر ندارم.

- به یاد دارم در کودکی که در لندن بودم، در مدرسه آنجا خطا و شیطنتی کرده بودم و به این سبب یکی از مسئولین آنجا مرا مدتی کنار دفترش نگه داشت و از من پرسید:
 “Isn’t it false?“ (آیا این اشتباه نیست؟)
“No”
و نیز میتوانستم بگویم:
 “NO, it isn’t false”"نه، این اشتباه نیست"
اما بر خلاف ذهن عرف زده ی این خانم که پاسخ منفی به این سؤالش را به معنای تایید اشتباه بنده و پیش جوابی و بی ادبی به خودش می دانست، منطق بنده ، *نه در کنار یا در جواب به جمله پرسشی با نیست* را به معنای *است* و *آری در کنار یا در جواب به جمله پرسشی با نیست*را به معنی *نیست* می دانست. به بیانی ملموستر طبق منطق خویش، اینکه به سؤالش جواب "نه" بدهم یا بگویم، این چنین نیست که بگویم *این درست است*، بلکه آن است که بگویم "چنین نیست که این اشتباه نیست" یعنی *این اشتباه است* و در تصدیق عقیده آن فرد بود. همین منطق به تنبیه شدن و سرزنش شدن بیشتر این جانب انجامید.

- در اسفند ۱۳۹۴ روانشناس بسیار نادانی مرا خیلی ناراحت کرد. بعد به او گفتم که اگر پیش من بودی، تو را با کمربند می زدم. او از چنین چیزی تهدید را استنتاج نمود. حقیقتا از این استنتاجش حیرت زده شدم. اما بعدا فهمیدم سایر نوروتیپیکال ها هم چنین ذهن خوانی ای می کنند در حالی که من منظور تهدید نداشتم. چرا؟ چون گفتم در زمان t دوست داشتم تو را بزنم به طوری که t زمان "گذشته" است و من صرفا احساس خودم را درباره ی گذشته "توصیف" نموده ام ولی برای تهدید بایستی زمان t در ساختار جمله ام، "آینده" باشد.

- تفکیک دقیق فرازبان (زبانی که با آن سخن میگوییم) و زبان موضوعه (زبانی که درموردش صحبت میکنیم) از بچگی درموردش آشنا بودم گرچه اصطلاحات فنی و منطقی اش را نمی‌دانستم. اما نمی‌دانستم در کاربردشناسی اجتماعی مردم چنین تفکیکی بی معناست. برایم عجیب بوده که چرا نباید بگویم فلانی فحش x را به من داده است وقتی فحش x چیزی است که *در موردش* صحبت میشود نه چیزی که *با آن* صحبت شود و به مثابه فحش استفاده شود. در کلاس گفتم فلانی به من گفت ...کش و بعد با من برخورد شد... در گروه های مجازی تا پارسال به خاطر همین تمایز دقیق چند بار طرد شدم و حس بدی پیدا کردم... مثلا وقتی در قوانین گروهی علمی گفته میشود که *درمورد* مذهب و سیاست بحث نشود و من گفتم فلان نوع صحبت با مخالف ثمربخش نیست چون احساس طردشدگی میدهد و باعث تقویت باورهای طرف میشود همانطور که طبق کتاب ده روز با داعش، از انگیزه های پیوستن اروپایی‌هایی به داعش، تحقیر شدنشان به خاطر باورهای اسلامی و نتیجتا رادیکال شدنشان است. بعد کلیپی هم درمورد سخنرانی مربوط به روانشناسی مباحث سیاسی در تد فرستادم که طبق تحقیقات صحبت یک فرد جمهوری خواه و یک دموکرات اگر با ادبیات متفاوت باشد و یکی از مذهب بگوید و دیگری از حقوق مردم، نمیتوانند روی هم تاثیر بگذارند و برای تاثیرگذاری نیازمند ادبیات مشترک هستند. بعد در آن گروه پیامم پاک شد و عصبانی شدم و اعتراض کردم که گفتند بحث سیاسی و مذهبی کردم چون از داعش و اسلام گفتم! بسیار متعجب شدم؛ اصلا معتقد نبودم چنین بحثی کرده ام چون درمورد حقانیت یا عدم حقانیت اینها نگفته بودم و موضوع بحثم آنها نبوده اند؛ بلکه موضوع بحثم آداب صحیح بحث کردن بود که برای آن از منطق پیوستن کسانی به داعش مثال زدم (با این منطق مثال زدم نه آن که موضوع بحثم *درمورد آن* شده باشد)؛ احساس ظلم کردم و مدام اعتراض میکردم که می‌گفتند الان وقت سکوت در گروه است که بدین خاطر احساس ظلم مضاعف یعنی ستم از راه قانون به قول ولتر کردم و به اعتراضم ادامه دادم تا از گروه بیرونم کردند...

نوشته شده توسط رضا در ۱۳۹۷/۰۱/۳۰ |

حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aspergerya بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1397 ساعت: 5:32