تأملات شناختی در باب اشکال گوناگون تشخیص

ساخت وبلاگ
روانپزشکی تایید یا رد اوتیسم فرد را بر اساس ملاکهای DSM چون ضعف در برقراری ارتباط، علایق و رفتارهای تکراری و عدم توجیه کافی نشانه ها با ناتوانی هوشی، تاخیر رشدی و اختلالات روانپریشانه میسنجد. گفتاردرمانگر یا کاردرمانگری ممکن است این تشخیص را براساس اموری چون توان تعمیم و داشتن قضاوت بررسی کند که البته این مسائل در DSM ذکر نشده اند. بدین خاطر ممکن است شخصی نزد یک یا گروهی از بالینی گران تشخیص اوتیسم بگیرد ولی نزد یک یا گروه دیگری از بالینی گران چنین تشخیصی نگیرد. فرایند تشخیص اولی رفتاری و نشانه محور است و دومی بیش از حد شناخت گرا. یک فرایند دیگر تشخصی که من اسم آن را تفکر شرلوکی مینامم، بدین شکل است که با اطلاعات خیلی کم، ارتباطات ممکن آنها با دیگر واقعیتها بررسی شده و سپس به نتیجه ای بدون بررسی مستقیم آن نتیجه رسید؛ شبیه این که پلیس قبل از دیدن مجرم به نتیجه ی قطعی برسد که مجرم مورد نظر کجاست تا او را دستگیر کند. چنین نظام استنتاجی محبوب جرمشناسان است و حتی روانشناسان جنایی از آن استفاده میکنند. برای مثال در برخی مقالات روانشناسی در نشریاتی جرمشناسی، استنتاج میشود که فلان مجرم باید فلان اختلال عصبی یا روانی را داشته باشد. این نظام تفکری خیلی محبوبم است. در جمعی، شخصی از مراجعی گفت که در کتابی در مورد او چنین نوشته شده بود که وی لباسی خریده بود که در بسته ی آن نوشته شده بود که لطفا قبل از پوشیدن آن را بشویید؛ آن مراجع به شدت دچار این دغدغه میشود که تنها بار اول قبل از پوشیدن لباس، آن را بشوید یا هر بار قبل از پوشیدن. من بلافاصله گفتم آیا طرف اختلال شخصیت اسکیزوتایپال داشت که با پاسخ مثبت مواجه شدم.

نحوه ی استنتاجم درمورد اسکیزوتایپال بودن طرف:
طرف درمورد شستشوی پیش از پوشیدن دچار اشکال شده و نمیداند که منظور این است که هر بار قبل از هر پوشیدن شستشو شود یا کلا بار اول قبل از پوشیدن شستشو شود.
پس احتمالا طرف مشکل شناختی دارد. یک احتمال این است که مشکل شناختی از کم هوشی باشد اما افراد کم هوش خیلی درمورد امور با دقت فکر نمیکنند.
احتمالات ممکن دیگر دارای مشکل شناختی: آلزایمر، دمانس، اسکیزوفرنی، یک اختلال شخصیتی همراه با اختلال شناختی، اوتیسم، آسپرگر
اگر طرف آلزایمر داشت سریعا از یاد میبرد که با اون لباس چه کند.
اگر طرف دچار دمانس بود خودش نمیتوانست کارهای خودش را انجام دهد و کارهای مربوط به شستن و خرید لباس و ... را دیگران برایش انجام میدادند.
اگر طرف آسپرگر داشت، با توجه به هوش شیئ محور بالایش و در عین حال تفکر تحت اللفظی اش، ابتدا دچار همین دوگانگی میشد اما سریع به این نتیجه میرسید که اگر هر بار شلوارش را پس از درآوردن بشوید، شلوار میپوسد پس معقول این است که بار اول شستشو شود.
به نظر، وی اسکیزوفرنیک نیست چون معمولا اسکیزوفرنیکها درمورد مسائل پیش پاافتاده ی مربوط به اشیا، خیلی درگیری ذهنی پیدا نمیکنند و از طرفی آنان به خاطر این که مرکز خاطرات و تمامی افکارشان هستند، بیشتر به خودشان به جای امور بیرون از خودشان توجه دارند و نیز به امور انسانی پیش پاافتاده شدیدا توجه دارند نه امور غیرانسانی پیش پاافتاده (اگر امور امور شیئی برای آنان مهم باشد، امور کلی این چنینی مثل ریاضیات و علوم برایشان مهم است)
پس یا اوتیسم دارد یا یک اختلال شخصیتی دارای مشکل شناختی. احتمال اتیستیک بودنش کم است چون در اوتیسم جز برخی انواع آسپرگر، تفکر کلامی اغلب ضعیف است و چندان در تدقیق کلامی قوی نیستند و امور کلامی را هم بعضا مبهم میفهمند ولی در امور تصویری خیلی ماهرند.
پس تنها احتمال باقیمانده، اختلال شخصیتی دارای مشکل شناختی است. تنها اختلال شخصیتی که جزوش مشکل است، اختلال شخصیت اسکیزوتایپال است.
میتوان از چنین نظام استنتاجی در تشخیص اوتیسم بهره برد. برای مثال اگر کودک یا نوجوان دانش آموزی از موبینگ (آزار و اذیت شدن و مورد قلدری قرار گرفتن) شکایت کرد، ابتدا بررسی شود که تحقیقات افراد مورد موبینگ را چه دسته هایی میداند (که یکیشان افراد از نظر اجتماعی نامقبول میداند).
از آنجا که خیلی به اندیشیدن می اندیشم و بدین خاطر خیلی علاقه مند به علوم شناختی هستم، درمورد چرایی این سه نوع نظام استنتاجی در تشخیصهای روانپزشکی از منظر علوم شناختی فکر کردم. در علوم شناختی، نظریات مطرح شده از جهت معقولیتهای مختلف چون معقولیت عصب شناختی، معقولیت روانشناختی و کاربرد عملی بررسی میشوند. با همین نگاه، بررسی نشانه محور، از نظر کاربرد عملی خیلی معقول است و برچسب نشانگر این است که به چه نوع مداخلات توانبخشی و حمایتهایی نیازمند است و بررسی شناختگرا به دقیق شدن نوع مداخلات درمانی مورد نیاز کمک میکند و بررسی شرلوکی، در فهم مسئله ی مراجعان پیچیده و رهایی از سردرگمی در این باره کمک میکند. همانطور که در علوم شناختی باید از انواع نظریات استفاده کرد، در تشخیص های روانپزشکی هم باید چنین کرد و برچسب الزاما چیز بدی نیست و نشانگر نیاز فرد به مداخله ی درمانی و نوع آن است.

نوشته شده توسط رضا در ۱۳۹۷/۰۱/۲۰ |

حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aspergerya بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1397 ساعت: 18:56