هر چه که سنم کمتر بود، هر چه بیشتر مفاهیم اجتماعی را که درست متوجه نمیشدم، فلسفی میکردم.
مثلا در دبیرستان میگفتم بی معناست که بگوییم «خودت باش» چون هر کس خودش است و نمیتواند غیرخودش باشد همانطور که x نمیتواند غیرx باشد و x=x. ضمنا من که هستم که خودم باشم؟ من همان هستم که هستم که میتواند صفات مختلفی به خود بگیرد.
دیگران به من توضیح میدادند که این اصطلاح است و معنای آن را باز متوجه نمی شدم.
حالا که شناخت اجتماعی و ارتباطاتم خیلی پیشرفت کرده، به خوبی معنای آن را متوجه میشوم.
یاد لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف میفتم که از نظر برخی پژوهشگران مثل تونی اتوود و فیتزجرالد دچار آسپرگر بود و خیلی درمورد مسئله ی معنا و فلسفه ی زبان تامل و پژوهش میکرد. دکتر مایکل فیتزجرالد در کتاب Succeeding in College with Asperger Syndrome: A Student Guide میگوید که ویتگنشتاین وقتی جوانتر بود، به معنا دید ریاضیاتی-منطقی داشت و معنای عبارات را آن چیزی میدانست که با تحلیل گزاره ها با منطق ریاضی به دست می آید. اما وقتی که ویتگنشتاین، مسن تر شد، دیدی اجتماعی به مسئله ی معنا پیدا کرد و نظریه ی بازیهای زبانی را داد و معنا را کارکرد یک عبارت در یک گروه و صنف دانست که منجر به روابط زبانی افراد آن صنف با ترمینولوژی شان میشود نه آن که خبری از چیزی دهد. این درحالی است که آن زمان، ویتگنشتاین در ارتباطات و دوستی هایش بهتر شده بود و کمتر گوشه گیری داشت.
حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید
برچسب : اجتماعی,اجتماعی, نویسنده : aspergerya بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 13:33