شایعات، زودباوری و آسپرگر

ساخت وبلاگ
مشکل درک شایعه های دوستانه کاملا در من هست. حتی برخی از این سوءاستفاده کرده اند.
در دوران دبیرستان میخواستن منو اذیت کنن می‌گفتن حراست اومده کارت داره و من باور میکردم.
می‌گفتن برای آزمایش نیکوتین اومدن من باور میکردم.
اوج این سواستفاده از این مسئله در حدی بود ک شخصی از هم پایه ای های دبیرستانم بعد از برگشتنم از یک استخر ک مطلع بود با یک جوان ریشو آمد و گفت بیا کارت دارم و من رفتم جایی ک گفت اون آقا کارت داره که اون آقای ریشو دستبند آورد ک جیغ زدم. میدانستند من سریع حرف ها را باور میکنم و سوژه ی اخلاق ستیزانه ای برای ارضای تمایلات دگرآزارانه شان درست کرده بودند. بعد گفتند از اطلاعات اسمت رو داده اند به خاطر وبلاگت و مطالبی ک می نویسی و حرف هایی ک در کلاس ها میزنی. حرف هایی زدند و رفتم. استفراغ کردم. در پاهایم احساس سنگینی شدیدی میکردم و به زور راه میرفتم. فردایش آن بچه ی بیشعور که فردی بود کم هوش و تنبل گفت شوخی کرده ام!
در دانشگاه میگفتن سروش دزده و گوشی و کیف پول میدزده. پشت میز ناهار در بوفه گفتم اگه سروش واقعا دزده باهاش رفاقت نکنید چون بعدا از خودتون هم میدزده که گفتن رضا جدا نفهمیدی که شوخی میکردیم که گفتم نه!
یک بار همین سروش پیشنهاد داد که با بچه ها بیان خونمون. پرسیدم قطعی میاید که جواب دادن آره. زنگ زدم به مادرم و خواستار تدارک مهمانی شدم که گفتند شوخی کرده اند. خیلی عصبی شدم و فریاد کشیدم. مظفر از همکلاسی هایم گفت هنوز بعد از این یک سال هم کلاسی بودن نفهمیدی سروش کجا جدی حرف میزنه کجا شوخی؟

نکته:
برام جالبه من تو درک جوک ضعیف نیستم و خودم هم شوخی میکنم (گرچه خیلی اوقات در فهم مرز مجاز شوخی مشکل پیدا میکنم و زیاد بهم آموزش داده شده در این باره) ولی تو فهم مرز شایعه و شوخی و واقعیت در کانتکست واقعی یک موقعیت اجتماعی ضعف دارم.

+ نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۱/۰۵ساعت توسط رضا |
حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aspergerya بازدید : 122 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 22:58